کابل پرس و دروغ عدم سانسور

دوستان عزیز !   ګردانندګان تبارګرای کابل پرس علی الرغم ادعای دروغین دیموکراسی و عدم سانسور، نظراتی را که در تضاد به هزاره بازی کثیف شان(البته تذکر باید داد که هزاره های ما ۹۹ فیصد مانند همه اقوام ملت ما، شریف، صادق ووطنپرستند و طرف خطاب ما از هزاره بازی، تحصیلکرده های فروخته شده به بیګانه و یا هم چیزفهمانی اند، که از روی حماقت در خدمت بیګانه قراردارند) بوده و یا مشت دروغپردازی شانرا باز کند انتشار نمی کنند. من توضیحی به احمد خالد نویسنده ی مطلب «دشمنان تاریخی امان الله از او دفاع می نمایند» نوشتم اما جبونان کابل پرسی از نشر آن ابا ورزیدند. من متأسفانه متن نوشته ی خود را قبل از فرستادن به آنها ثبت هارددیسک نکرده بودم، تا مطلب را عینأ درینجا نقل میکردم، ولی درینجا می کوشم مطلب را دوباره به همان شکل نوشته و به شما بفرستم. امید است، که با نشر آن بنده را ممنون سازید. من در دفاع از شاه امان الله نمی پردازم، زیرا که آفتاب میهن پرستی، مردم دوستی و ترقی خواهی آن ابرمرد تاریخ ما با انګشتان کثیف هیچ تبارګرای متعصب ویا اخوانی عقبګرا و مزدور بیګانه پنهان نمی شود و چنانیکه مردم ما میګویند، دریا به دهن سګ مردار نمی ګردد. میګویند، بقه زمانی در چاه افتاده بود، فکر میکرد، آسمان برابر دهنه ی چاه می باشد، اما وقتی از آنجا بدرآمد و در برابر وسعت بیکران آسمان حقیقت قرار ګرفت بیهوش شد. در جامعه ی ما متأسفانه اکثریت تحصیلکرده های بیخرد به واقعیت ها از چاه قومګرایی، زبان پرستی، سکتاریزم و محلی ګرایی مینګرند. آنان بجای اینکه اوضاع بغرنج کشور، منطقه و جهان را مورد پژوهش علمی قرار دهند و در یافتن را برون رفت مردم و کشور ازین وضع فلاکتبار برایند، این خاین، وطنفروش و جنایتکار جنګی را به خاطر آنکه به قوم، زبان، مذهب و منطقه ی شان تعلق دارد، نه تنها نمی کوبند، بلکه سالوسانه به توجیه اعمال ضد انسانی و ضد میهنی اش می برایند. بروی این شخص و آن افتخار تاریخی کشورما برای آنکه به قوم، منطقه، زبان و مذهب شان تعلق ندارد، میپرند. ببینید در همین نوشته ی خالد خان به نمونه ی تیپیک این نوع برخورد برمیخوریم. او غازی ایرا میکوبد، که نه تنها شمشیرش را به خون دشمنان این مرز وبوم سرخ میکند، بلکه پدرش را نیز که در سر راه استقلال کشور قرار میګیرد، از سرراه انقلاب میروبد. من میدانم که عظمت این قربانی در مغز کوچک قومګرایان زبون نمی ګنجد. پتوفی شاعر ملی یکی از کشورهای اروپای شرقی به معشوقه اش مینویسد، که اورا به حدی دوست دارد، که خودش را فدای او سازد و اما وطنش را به حدی دوست دارد، که حاضرست معشوقه اش را در آن راه قربانی کند. پتوفی کجا و تبارګرایان بی ننګ ما کجا. خالد خان دربرابر شاه امان الله از مستوفی الممالک پدر خاین شاعر خاین درباری خلیل الله خلیلی دفاع می کند. آقای محترم مجتبی خان مستمندی یکی از شخصیت های برجسته کابینه ی شاه امان الله در خاطرات خود می نویسد، که امان الله خان غازی پس از پیروزی استقلال کشورمستوفی الممالک پدر خلیل الله خلیلی را در سه مورد متهم می کند:       ۱) جنایت مستوفی الممالک در حق مادر شاه امان الله.       ۲) جاسوسی به استعمار انګلیس.       ۳) قتل یک سربازانقلاب به دستور انګلیس. امان الله خان به مستوفی میګوید، که مورد مادرم را برایت می بخشم، زیرا که مساله شخصی بوده و به سرنوشت کشور رابطه ندارد ووقتی از مستوفی خاین میپرسد، که اتهامات را می پذیرد، وی اولأ انکار می کند ، اما وقتی شاه عسکری را دستور می دهد، تا سیلی ای حواله ی مستوفی نماید. مستوفی فی الفور به خیانت و جنایاتش معترف می ګردد. آقای مستمندی مؤظف می شود، تا خاین جانی را نزد جلاد برد، تا بسزای اعمال ننګینش برسد. آقای مستمندی قبل از اعدام از مستوفی در رابطه به آخرین خواهشات زندګی اش می پرسد. مستوفی به آقای مستمندی میګوید، که به امان الله خان بګوید که:       ۱) جنایتی من در حق مادر شاه انجام داده ام بدستور حبیب الله خان بوده است.       ۲) من جاسوس استعمار انګلیس بودم و پسرم بیګناه می باشد، به امان الله خان بګو، که پسرم را به            مدرسه فرستاده، تربیتش نماید.       ۳) مرا در کنار خانمم در شاه دو شمشیره ولی به خاک بسپارند. آقای مستمندی مینویسد، که از حکایت مورد اول صرف نظر می کند، زیرا که خود شاه او را در این مورد بخشیده بود. وقتی مساله فرزندش را بیان می کند، شاه امان الله ګفته ی مستوفی را در بیګناه بودن فرزند مستوفی تصدیق کرده، دستور میدهید که خلیل الله را به مدرسه بفرستند.(شاه مارا می کشد ولی فرزندش را در آستین می پروراند. بحساب سعدی شیرازی: سعدیا شیرازیا پندی مده کمزاد را      کمزاد اګر عاقل شود ګردن زند استاد را). در مورد قبر مستوفی شاه امان الله میګوید، که مستوفی بد میکند، زیرا که مردم زحمتکش شمالی برای فروختن توت و انګور شان بدانجا می آیند و در ختم روز در حق مردګان دعا می نمایند. نشود که دعای کدام بنده صادق خدا مقبول ګشته و الله (ج) این خاین وطنفروش را مغفور ګرداند و به مامورین خود دستور میفرماید، تا جسد او را برده، در ګودالی انداخته و برویش خاک بریزند، تا کسی اشتباهأ هم در حق این جاسوس دعا نکند. میبنی خالد خان که مستوفی خاین (غیر پښتون) مانند ملای لنګ خاین(پښتون) دایمأ مورد لعن هر فرد وطنخواه افغان از هر قوم وتباری که باشد، قرار میګرد و برعکس مردم قهرمان هزاره ی ما که پس از اغتشاش بچه ی سقاء آن مزدور انګلیس به پشتیبانی از امان الله خان غازی میبرایند و تا افغانستان است و افغان باعث افتخار هر افغان وطنپرست، از هر قوم و طایفه ای که باشد، خواهند بود. پیشنهاد من برای تو وامثالت اینست، که از چاه قومبازی برآمده و به افراد از روی اعمالشان برخورد نما و نه از روی تعلقات قومی، زبانی، مذهبی و محلی شان.   با عرض حرمت م. مشعل   دشمنان تاریخی امان الله از او دفاع می نمایند!                                                                                                                                    نويسنده: احمد خالد   اخیراً گروه افغان ملت با استفاده از تسلط خود بر کرزی و امکانات وسیع مالی واقتصادی دولت و کمک های جامعه جهانی یک بازی جدید را به بهانۀ اینکه دکتورعبداللطیف پدرام رهبر کنگره ملی افغانستان به شاه امان ا لله توهین کرده است، براه انداخته است. این گروه با راه اندازی مظاهرات در کابل و برخی ولایات دیگر به بهانه دفاع از امان الله خان دست به تنشجهای قومی و زبانی زدند، که هموطنان شریف و نجیب افغانستان شاهد مشاهده فوتوهای رهبر افغان ملت، انوار الحق احدی و پلکارتهای گروه افغان ملتی پیشا پیش گروهکهای مضاهره کننده بودند. جالب اینست، کسانیکه در زیر چترقومگرایی افغان ملیتی ها دست به مظاهره به طرفداری شاه امان الله خان زدند، پدران شان به کمک انگلیسها در خوست، پکتیا و ننگرهار شاه اما ن الله را کافر و مزدور روس خوانده، برای سر نگونی او از هیچ تلاشی دریغ نورزیدند. داستان ملای لنگ درخوست و شورش ملاهای شنواری درننگرهار را تاریخ معاصر کشور هنوز فراموش نکرده است. هنوز امان الله خان نزد اکثر مردم افغانستان قاتل پدر خود امیر حبیب الله خان میباشد. هــــــنوز جنایات امان الله خان در به شهادت رسانیدن مستوفی الممالک محمد حسین خان پدر مرحوم استاد خلیل الله خلیلی، سلطان شعرای افغانستان در گوشها طنین دارد. هنوز گریه و ناله مردم بومی صفحات شمال کشور که به حکم و فرمان امان الله خان از خانه هایشان اخراج و بجای شان پشتونها ساکن گردیدند، شنیده میشود. بی شرمانه مجلس سنای افغانستان در تحت رهبری صبغت ا لله مجددی به پیروی از توطئه های افغان ملتی ها ذریعۀ یک قطع نامه مسخره خواهان محاکمه پدرام و منع فعالیتهای سیاسی حزب کنگره ملی افغانستان شدند. شگفت آور اینست که صبغت الله مجددی فرزند همان خانواده حضرات مجددی است که به تحریک انگلیسها و چاپ فوتو های ساختگی وعریان ملکه ثریا خانم شاه امان الله، او را کافر نامیدند و تا روز سرنگونی شاه اما ن ا لله آرام نه نشسته حکم تکفیر امان الله و همسنگر او محمود بیگ طرزی را صادر نمودند. اما اکنون آقای صبغت الله مجددی در جملۀ هواخواهان دروغین امان ا لله خان در آمده اورا غازی و مجاهد کبیر خطاب می نماید. پرسش اساسی اینست که آیا افغان ملتی ها با سوء استفاده از نام شاه امان الله چه می خواهند؟ ازنظر نگارنده، افغان ملیتی ها چندین هدف را با ابزار سازی شاه امان ا لله تعقیب می نمایند: یکی اینکه میخواهند با دکتور پدرام تصفیه حساب نمایند. چه از مدتها قبل قبیله سالاران برتری طلب تحت رهبری کرزی- احدی مصروف توطئه و پیدا نمودن بهانه ها برای بیرون راندن جناب دکتورپدرام از صحنه سیاسی افغانستان می باشند. زیرا ایشان فکر میکنند که کنگره ملی و پدرام بحیث رهبر آن، یگانه سازمان سیاسی در افغانستان است که با شجاعت از سیاست های تبارگرایی کرزی و حزب افغان ملت که در تار و پود دولت کرزی ریشه دوانیده است انتقاد می نمایند. افزون بر آن در میان تمام روشنفکران و شخصیت های سیاسی کشور، در عرصه سیاست افغانستان، پدرام پیشگام ترین شخصیت در مخالفت به سیاست های غرب بخصوص آمریکاییها و انگلیس ها در افغانستان، در رابطه به کشتار مردم ملکی توسط آنان و همچنان سازش سری و پنهانی آنان با طالبان و پاکستان به حساب می آید. تجارب حکومت داری کرزی در هفت سال اخیر نشان داده است که گروه افغان ملت-کرزی هر نوع انتقاد را می توانند تحمل کنند، اما نقد بر سیاست های قومگرایی شانرا هر گز تحمل کرده نمی توانند. به بیان دیگر دولت کرزی نمی خواهد که شخصیت هایی بمانند پدرام و کنگره ملی، سیاست های تبارگرایی و برتری طلبی حکومت قبیله گرای او را افشا نماید. چنانچه در هفت سال اخیر هر گروه ایکه در برابر تعصب و رویکرد های قبیله گرایی کرزی و متحد او آقای احدی مقاومت نموده، به دسایس مختلف به کمک حامیان خارجی خود اورا از صحنه سیاسی کشوربیرون رانده اند. مثال برجسته این حرکتهای نا مسؤلانه شان، راندن جنرال دوستم از صحنه سیاسی افغانستان، راندن پوهاند سید امیر شاه حسنیار از وزارت تحصیلات عالی، راندن استاد شجاع خراسانی از دانشگاه تعلیم و تربیه و کشیدن پوهندوی عین الدین نصر از دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل میباشد. نقد عادلانه و شفاف پدرام از روشهای حکومت داری شاه امان الله و دیگر رجال افغانستان در دوسده اخیر خشم تبارگرایان حکومت کرزی را بر انگیخته و از آن بهترین بهانه برای تصفیه های سیاسی و قومی با دکتور عبداللطیف پدرام ساخته اند که نه طرف تائید مردم ونه منابع آگاه و چیز فهم کشور واقع گردیده است. متوجه باید بود که این نخستین و یا آخرین توطئه و بهانه جویی علیه وی و دیگر رقبای سیاسی حلقات متعصب دولت کرزی نیست. چنانچه چندی قبل در یک توطئه دیگرعلیه جنرال عبدا لرشید دوستم و پدرام بپولیس های پاکستانی تبار دولت لشکرکشیهای شباروزی را بدور خانه جنرال دوستم آغاز کردند و تا امروز اثرات، نظامی، روانی و تبلیغاتی آن در مطبوعات کشورجاری است. درین توطئه تبار گریایان مؤفق نشدند متاعی خوشبو و خوش منظربدست آورند. ولی هرچه حاصل شان گردید بوی بد و گندیده کردار بد، رفتار بد و پندار بد خودشان بود که مطبوعات کشور را پیچانده بودو هنوز کثافتکاریهای ایشان در تبانی با سارنوال بدنام شان خبر آفرین مطبوعات کشور میباشد. کوتاه سخن اینکه امان الله خان خود از هیچ پشتون متعصب کمتر نبوده است. درد اینجاست که حاکمان پشتون تبار سده های اخیر کشور، درتاریخ معاصرافغانستان را مسخ کرده حرکتهای تباری، پشتون پرستیها و برتری جوییهای قبیلوی و زبانی اورا کمتر ازدیگران نشان داده اند. همین اکنون برخی از مشکلات میان قومی افغانستان محصول سیاست های قوم گرایی وی بخصوص انتقال نا قلین پشتون به صفحات شمال و غصب ملکیت مردم شمال به نفع ناقلین پشتونهای ماورای خط دیورند میباشد. اما باوصف آن همه خیانتهای ملی و قوم گرایی ها و عکس العمل نادریها در مقابل طرفداران او تا حال سیاست های تحول طلبی و تجدد خواهی او در آوایل سده بیستم باعث آن شده است که مؤرخین افغانستان حتا فقید غبار از تذکر سیاست های قوم گرایی امان ا لله خود داری نمایند. افتخار آغاز گری اوصاف قومی و زبانی و تبار گرایی شاه امان الله به آقای پدرام میباشد که شجاعانه اعمال ضد ملی و ضد مردمی و ضد میهنی اورا بباد اتقاد گرفت و این نه تنها تهمت به شاه پدرکش نیست، بلکه روشن سازی واقعیتهای تاریخی است که نباید تاریخ نگاران ما ازآن واقعیتها بی اطلاع مانده از او غازی و مجاهد و قهرمان ملی دروغین بسازند. کلام آخر اینکه همه انسانها در پهلوی اینکه کار های خوبی انجام میدهند، اشتباهاتی نیز دارند. در جهان امروز در پرتو دانش نوین خیانت و خدمت هیچ انسان پنهان نمی ماند. این تفکر پوچ قبیلوی که هر شخصیت پشتون مقدس، واجب الاحترام و ملی است و هر انسان غیر پشتون دزد، سقابزاده، گلم جمع، جنگ سالار،مزدور و غیر ملی است، نه تنها قابل قبول و تحمل نیست، بلکه عمل مغرضانه، هویت کش و حربه ایست که میتواند آهسته آهسته افسانه های دزدان دامان کوههای سلیمان و تحقیقات متخصصان یهودالاصل کانادایی مبنی بر بدجنسی و بد ذاتی گروههای متجاوز بخاک خراسان زمین را روشن سازد. قومگرایان باید بدانند که پیامد چنین روشهای توهین آمیز و تبعیضی در مقابل اقوام بومی و اصیل افغانستان نه تنها به نفع وحدت، یک پارچگی و راندن دشمان واقعی و اصلی افغانستان از کشور نمیباشد بلکه باعث آن میشود که هیچ شخصیت پشتون تبار مورد احترام غیر پشتونها قرار نگیرد. توجه باید داشت که درعصر کنونی هیچ قدرتی نمی تواند به زور کسی را محبوب القلوب اذهان دیگران بسازد. ونیز هیچ نوع توهین و تحقیر شخصیت های مرده و زنده تاجک، اوزبک، هزاره، ایماق، تورستانی، پشه یی و همه غیر پشتونها قابل تحمل نیست. بی شبهه هر توهین از هر منبع ایکه چشمه گرفته باشد، بی پاسخ نمانده درب گوینده آنرا سختر می کوبد.