هویت و فرهنگ از زمره مسایل بحث برانگیز ادبیات پسا استعمار می باشد. البته واژۀ پسا استعمار از لحاظ تعبیر لغوی دال بر عصر پایان استعمار قرنهای 19 و 20 دارد؛ اما از لحاظ ماهیت، واژۀ پسا استعمار با مفاهیم ادبیات ضد استعمار یا ادبیات در برابر استعمار همخوانی دارد. چون بحث اساسی تهاجم فرهنگی یا اضمحلال اخلاقیات ملتها است؛لذا از تامل بر زاویههای دیگر آن صرف نظر می کنیم؛ یکی از محورهای مورد توجه استعمار و امپریالیزم غربی همانا حقیر شمردن فرهنگ استعمار شوندگان است. استعمار با تمام توان تلاش می ورزد تا فرهنگ اصیل مردم را متلاشی سازد. استعمار دانسته، مستعمرهها را از ارزش های فرهنگی شان دور نگاه می دارد تا مردم به این احساس دست یابند که گویا فرهنگ اصیل آنها ما یۀ عقب ماندگی آنها شده است.
نویسندۀ نایجریایی و منتقد ادبیات ضد استعمار (Chinua Achebe) فرهنگ را شالوده و محور جامعه می پندارد. او میافزاید که:" فرهنگ، افراد جامعه را بر یک محور واحد قرار میدهد و آهنگ همبستگی و اتحاد را در ژرفنای جامعه زمزمه میکند." فرهنگ در واقع، دار و ندار مادی و معنوی جامعه را احتوا میکند. فرهنگ در اصل، عنصر معرف و شناخت یک ملت و کشور به حساب میآید. با توجه به این برداشت، یک بخش وسیعی از مأموریت استعمار، متمرکز بر برداشتن ریشههای فرهنگ مردم میباشد. به محض اینکه مردم از آمیزش فرهنگی به دور ماندند به تحقیق که استعمار، به بخشی از مأموریت خود میرسد.
با توجه به مؤلفههای ادبیات ضد استعمار (Postcolonialism or Postcolonial Literature)، مأموریت فوق را به وسیلۀ تیوری بیگانگی(Alienation) تحقق میبخشد. این بدان معنا است که افراد استعمار شده با قاطبۀ ارزشهای فرهنگی خویش، خویشتن را بیگانه و اجنبی احساس میکنند. وضعیت پیش آمده یا به تعبیر دیگر احساس ایجاد شدۀ مردم را از ادارات، حکومت، کارمندان و بخش مرتبط، بیگانه فکر میکند که به قول استاد نعمان دوست، این حالت به ملت و کشور خسارات جبران ناپذیر را وارد میکند. ابتدا این فاجعه است که آدمی خویشتن را مالک هیچ ارزشی و هیچ چیزی نمیداند. اینجا لازم میدانم چند عبارت که از هموطنانم در مورد خاک و کشور شنیدم با شما شریک سازم: "این خاک ما نیست، ما ناحق داد از خاک می زنیم! وطن که از دست ما رفته دیگر اینجا هرچه به میل خارجی ها است، چرخ امور در دست خارجیان است، حکومت آنها میکنند، تغییر و تبدیل را آنها طبق خواست خود شان انجام می دهند، ما ناحق ادعای تصاحب وطن داریم." اگر به کشورهای استعمارزده و افراد آنها دقیق توجه کرده باشید به این واقعیت ملتفت میشوید که آنها احساس آزادی حتا نسبی، استقلالیت فردی و .... ندارند. و خود را نسبت به ارزشهای فرهنگی، تاریخی و هویتی خویش بیگانه میشمارند. یکی از ابعاد مذموم و زشت استعمار همانا ترویج حس بیگانگی نسبت به کشور و ارزشها و فرهنگ است.
افرادی استعمارزده را دیده باشید که نزدیک به اکثریت شان، درمحافل رسمی، ادارات، و حتا در سفرها به تمثیل، نمایش و تمرین فرهنگ اصیل شان میشرمند وبه زبان و فرهنگ بیگانه و غیرخودی فخر ومباهات میکنند. مدعی اند اگر لباس مرسوم خویش را بپوشند، گویا که متمدن به نظر نمی رسند و خود را تحقیر شده مییابند، اگر به لهجۀ محلی خویش صحبت کنند، ممکن است روستایی به نظر برسند. ننگینتر اینکه از مردم خود، زبان خود، ارزشهای خود، فرهنگ و بدبختانه دین خود را مایۀ عقبگرد و پسمانی فکر میکنند. تقلید ارزش ها، فرهنگ و زبان بیگانگان (استعمار کننده گان) برایشان کار میمون و قابل فخر جلوه مینماید. برای این طیف مردم آراستگی و تزیین به فرهنگ بومی و اصلی عامل عقبگرد به نظر می رسد. اگر چنین طرز دید و فکر در جفرافیایی حاکم شد، به قول داکتر صاحب شریعتی:" دریغا که زندگی آن مردم زندگی دوزخیان روی زمین است." از دید مسلکی و تخصصی این پیشامد را بحران فرهنگی(Cultural Crisis) می نامند، یعنی فرهنگ، اصالت و ماهیت خویش را از دست میدهد.
به گونۀ مثال مواردی زیاد هست که مبین بیحرمتی و بی ارزش ساختن ارزشها و زبان خود می باشد.
در شهرهای خودتان، در ولسوالیها یا هم در بعضی روستاهای که مدعی تمدن و پیشرفت هستند دیده باشید که تابلوها حتا کارتهای عروسی و سایر دعوت نامه های گوناگون به زبان انگیسی که زبان امپریالییزم است نوشته شده است.
علاوه براین، محتوای پروژههای کلان کشوری همه به زبان انگلیسی نوشته شده است و سنجش این پروژه ها به دالر میشود در حالیکه ما پول رایج کشور خودمان را داریم که همانا افغانی است؛ ولی بدون رعایت حرمت و ارزش دادن به پول رایج امروزه ما دالر را در تعامل تجارتی خویش حساب میکنیم. سنجش مبالغ این پروژهها و سایر پروژههای بزرگ و سرنوشت ساز به پول (کرنسی) استعمار سنجش میشوند. بحث دیگر عدم رعایت استفاده از پول رایج کشور، یعنی افغانی است که به هیچ عنوان در هیچ کشور دنیا سراغ آن را نخواهیم داشت به استثنای همین کشور بیسرپوش و بی صاحب. استفاده از پول رایج کشورهای همسایه؛ طورمثال در قندهار پول کلدار، در ننگرهار و خوست نیز پول کلدار، در هرات و نیمروز پول ایران (تومان) در پایتخت کشور داد و ستد هم به دالر است.
ننگینتر از این وقتی که شما بخواهید خانه و یا حویلی بخرید برای شما به دالر سنجش میشود و یا هم اگر قرار باشد موتر بخرید برای شما دالر سنجش شده و قیمت را برای تان میگوید.
دوست دختر برای دوست پسرش باید به زبان استعمار بگوید (I love you) یا هم برای بالندگی و تقدیر باید گفت (I proud of you) یا هم در حالاتی که قهراند (Shut) یا هم (Hell) و دها مورد دگری است که در آن زبان استعمار فاضلتر از زبان ملی، بومی و رایج کشور پنداشته شده که خود نمایانگر بیحرمتی زبان خویش است. به قول معروف یادگیری زبان، یک هنر و مهارت است نه مایۀ تفوق و تمدن و نادیدهانگاری زبان خود. نمیخواهم اینجا مثالی از کشور های همسایه بدهم؛ ولی اذعان باید کرد که حتا آنها در مناسبها و کنگرههای مهم بین المللی به زبان ملی شان صحبت میکنند و اشتراک کننده گان مجبورا اند برای فهمیدن زبان آنها مترجم پیدا کنند.
عدهیی را دیده باشید که امضایشان به زبان انگلیسی است یا هم باید در امضای شان یکی از حرفهای اسم شان به زبان انگلیسی باشد. بحث دیگر، بحث اسم شان در فیسبوک و فضای مجازی یا حتا واقعی است که باید به زبان انگلیسی باشد انگار که برای مخاطب افغان شان به زبان انگلیسی دارند می نویسند. باری دقیق به یادم است به یک رسانه که در ظاهر خیلی معروف و معتبر است از من دعوت نموده بودند تا در بحث اشتراک نمایم و تقاضا کردند که باید دریشی بپوشم و ضمنا باید نیکتایی هم داشته باشم. در حالی که در این گونه حالات فکر نمی کنم که پوشیدن دریشی اجباری باشد و رسانهها ناگزیر به اجرای آن باشد. مسألۀ دیگری که احتمالا به آن ملتفت شده باشد بحث نوشتن نامها در تیلفون همراه است که به زبان استعمار است. چند عبارت آن را مشت نمونۀ خروار به توجه میرسانم: My Father, my mother, my love, mother, papa, ma, sister, bro, love, my life … و دها عبارت و موارد دیگر.
حالا چهرههای چیزفهم، خبره، دانشمند، نویسنده ، شخصیتهایتأثیرگذار، اصحاب رسانهها و قلم به دستان مکلف اند که در همه شؤون زندهگی، فرهنگ اصیل خویش را تمثیل و تمرین نمایند. ادوارد سعید (Edward Said) منتقد و نویسندۀ فلسطینی می فرماید که:" افراد مسکون در مستعمره مخصوصا نویسندهگان و فرهنگپروران باید در برابر فرهنگ بیگانه و فرهنگ استعمار مقاومت نمایند و در عوض باید به تمثیل فرهنگ خویش پرداخته تا سد راه در برابر تهاجم فرهنگ امپریالیزم و بیگانه باشند." داکتر فرنس فانون (Frantz Fanon) نویسنده و یکی از چهرههای بارز ادبیات ضد استعمار می گوید:"به هرگوشهیی از دنیا که رفتم، تلاش کردم که مستقل باشم، به زبان خویش صحبت کردن را بر جهان فرهنگ بسازم." حالا بحث همین است که اگر به فرهنگ، زبان و ادبیات بومی خویش ارجحیت قایل شویم بیدرنگ باید آن را در همۀ بخشهای زندگی تمثیل کنیم و خود را نسبت به ارزشهای فرهنگی و تاریخی مان مسؤول بدانیم، آنجاست که فرد مسؤول در برابر فرهنگ و ارزشهای خود میباشیم.
نویسنده و منتقد معروف هندیالاصل امریکایی هومی کی بابا(Homi K. Bhabha) و ادوارد سعید نویسندۀ فلسطینی الاصل امریکایی می گویند که:" لازم پنداشته میشود تا در برابر استعمار از راهکارها و معادلههای ضد فرهنگ استعماری و ادبی استفاده شود تا ماهیت تهاجم فرهنگی را به چالش کشیده و در عوض به ترویج و تمرین فرهنگ اصیل بومی پرداخته شود." یکی از توجیههای هژمونی فرهنگی استعمار، حقیر شمردن فرهنگ اصیل مردم در برابر فرهنگ استعمار است؛ لذا استعمار کنندهگان، فرهنگ خویش را جایگزین فرهنگ استعمار شوندهگان می سازند تا مانع رشد و آگاهی شان شوند.
در فرجام، این مسؤولیت نویسندهگان، فرهنگیان و منتقدان ادبیات ضد استعماری است که ماهیت این نوع حرکات نا میمون و فرهنگستیز را به چالش کشیده و علیه آن مسؤولانه مبارزه کنند و به مردم آگاهی بدهند تا نسبت به فرهنگ و ارزشهای تاریخی و هویتی خویش احساس مالکیت کرده و نگذارند فرهنگ و هویت بیگانه در کشور شان غالب شود.
وروستي