مداخله ی آَشکار

شواهد زیادی ارائه شدند که جزو روشنگری های ما ثابت می ساختند تلقی بر اساس متکلم، چه قدر سیاسی شده است. به یاد داریم که هنگام حاکمیت پنج درصدی مسعود- ربانی در سقوی دوم، یک تیم تاجکستانی، عازم کابل می شوند و با موافقت حکومت نیم بند، پایتخت را بر اساس ترکیب قومی، سروی می کنند. نتایجی که از این سروی در اختیار همه قرار داده می شود، حاکی از این بود که بیش از 70 درصد مردم کابل را تاجکان، تشکیل می دهند. 
 
در حالی که دود جنگ، همه جا را در بر گرفته بود، اخبار تاجکستانی ها و سروی شان بسیار رسانه یی نشدند. در همان زمان، کسانی که از ماجرا آگاهی یافتند، در کنار این که انتقاد می کردند چه گونه بیگانه گانی اجازه یافته اند که ارتباطات شوونیستی شان با زمامداران سقوی دوم، پنهان نبودند. 
 
کشور فقیر تاجکستان با اشاره ی روسیه، خانه ی دوم ناقلین آنان در افغانستان و یک نوع عقب جبهه بود و حالا نیز است. مداخلات این کشور فقیر که بر اساس تعامل ناقلین دو سوی آمو، صورت می گیرند، به هدف تقویت روابط شوونیسم قومی می باشند. این که این روابط، چه گونه می توانند شوونیسم دو طرف را بیشتر بسازند، اگر در حد روابط خاص قومی، مفاد فرهنگی داشته باشند، با اوضاعی که افغانستان با 97 یا 98 درصد و تاجکستان با بیش از 50 درصد غیر تاجک اند، نمی توانند زمینه های خوبی باشند که بدون ملاحظه ی تنوع اقوام آن ها، فاشیستان کشور فقیری مانند تاجکستان، وارد معاملاتی  شوند که خطر تحلیل جغرافیای آنان در افغانستان، بیش از تهدید تمامیت ارضی افغانستان توسط ستمیانی ست که در تاجکستان نیز تابعیت گرفته اند.
 
قبل از ورود به بحث اصلی این مقاله، یادآوری این نکته مهم است که شهر کابل به لحاظ عمق تاریخی، از مراکز اصلی افغان های هندوتبار می باشد. با زوال سیطره ی سیاسی و فرهنگی آنان توسط اسلام، اکثراً مسلمان و شماری به دین قبلی خود می مانند که خیلی کم اند. اگر افغان های هندو را بر اساس اعتقادات دینی لحاظ کنیم، شمار شان با توجه به جنگ های اخیر که ناگزیر به ترک کشور می شوند، کم تر می شود. 
 
در بحث بومیان پایتخت، کابلیان اصیل، شماری عطف توجه داده اند که یک جمعیت کثیر کابلیان بومی که جلد های تیره دارند و در دری کابل، به آنان گندمی/ گندمگون می گویند، بقایای هندوانی استند که مسلمان شده اند. متاسفانه در حق تلفی های قومی، آنان نیز به نام فارسی زبان، از سال هاست که ناگزیر اند در تذکره های خود تاجک بنویسند.
 
در هفته های اخیر که موج دادخواهی قومی، به یک مرحله ی خیلی مهم ارتقا کرد(درج نام تمام اقوام افغانستان در تذکره) جامعه ی افغانی از سدی نیز عبور کرد که به خاطر آن، سوء استفاده ها روی سیاستگذاری های خارجی نیز تاثیر وارد کرده بودند.
 
در تصویری که ضم این مقاله کرده ام و یک جدول احصائیه را نشان می دهد، می بینید که آژانس خبری «تسنیم» که گفته می شود وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران است، بر اساس برداشت های فارسیستی و ایران شهری، از اقوام ولایت هرات، احصائیه داده است. این که چه گونه و با کدام مجوز قانونی به چنین مداخله ی آشکار و بی شرمانه دست زده اند، اگر مستقیم نباشد، باید عواملی را در نظر آوریم که برای آنان کار می کنند. 
 
با سقوط طالبان، سیاستگذاری های ایران روی تاجکان افغانستان، پوشیده نیستند. با ستم ملی تمام عیار در ایران که پس از انقلاب، بیشتر به خاطر منافع سادات شیعه، اعمال می شود و در دایره ی عنصر فارس، استفاده ی ابزاری از کردان را تحقق بخشیده و به نام اصالت ها به اقلیت کوچک زردشتی، امتیاز می دهد، دیگر هیچ جایی برای سایر اقوام و زبان های ایران، نمانده است. برای کسب اطلاعات بیشتر، می توانید به کتاب «در جغرافیای جهان سوم»، مراجعه کنید! 
 
با نگرش بر آن چه برشمردم، فارسیسم به شرق ایران، صادر می شود. افغانستان و تاجکستان، دو زمینه ی اصلی آن می باشند. در تاجکستان کمونیست، اما زمینه سازی برای فارسیسم ایران، با صبغه ای اعمال می شود تا ضمن روحیه بخشیدن به شوونیسم و فاشیسم تاجک که در جغرافیای کلان ترکان، تولید شده، از رهگذر پیوند های آن در منطقه، مفاد سیاسی و اقتصادی را به زیان اقوام دیگر، تامین کند؛ هرچند رژیم های دو کشور ایران و تاجکستان، متضاد اند، اما هر دو جانب سعی می کنند روی خطی که از افغانستان می گذرد، حتی با تهدید تمامیت ارضی ما، سود ببرند. در هرج و مرج سقوی دوم که اسناد زیادی افشا شدند، تاجکستان از حامیان تجزیه ی افغانستان بود. 
 
با کنار گذاشتن ستر فارسی که در مرحله ی درج واضح تر نام های اقوام ما در تذکره صورت گرفته، توهمی کنار رفت که چنان چه سند آورده ام(تصویر جدول ایرانی) می بینید که چه گونه بر اساس تلقی از کثرت متکلم(به اصطلاح فارسی زبان) سود می جویند. 
 
ایرانی ها تا قبل از سقوط طالبان، با رویکرد شیعه محور که عمدتاً با ظرفیت بشری اقلیت قومی هزاره، دنبال می کردند، به افغانستان چشم داشتند. با سقوط طالبان که زمینه ی مشارکت ملی، بهتر میسر می شود، هرچند با جفا های نابخشودنی در برابر پشتون ها(ضیاع حقوق قومی شان) سیاست های ایرانی، افزون بر لحاظ طبقه ی سادات شیعه که روحانیت آنان از وابسته ترین ها به ولایت فقیه است، تاجکان را در نظر می آورد. 
 
با جا نبودن به اکثریت غیر فارس در ایران، پنهان نماند که هزاره گان افغانستان که از طریق علایق شیعه، عمداً با ایران پیوند زده شده بودند، در آن کشور جا ندارند. حقیقت روشن است که جامعه ی هزاره که در ایران، انواع ستم ها و ظلم ها را تحمل کرده بودند، با جسارتی که در شان آنان است نیز خاموش نماندند. تنقیدات وسیع آنان بر سیاست های جمهوری به اصطلاح اسلامی ایران، رُک و علنی بیان شده اند. این روش که با صبغه ی افغانی، دوام دارد، در حالی که باعث ستایش است، نمایانگر این حقیقت می باشد که در دایره ی فارسیسم، مُهره شمرده نمی شوند. 
 
حکومت مسعود- ربانی با انتقاد همیشه گی بر سیاست های جمهوری اسلامی، همواره از آنان گله می کرد که رعایت هویت قومی آنان را نمی کنند. تظاهر مسعود- ربانی به اسلام سُنی، یکی از مشکلات عنوان می شد. از سوی دیگر، توحش آنان در برابر هزاره گان و شیعه گان که سابقه نیز داشت(سقوی اول) ایران را از آنان دور کرده بود. 
 
با سقوط طالبان که تبارز قومی اوج می گیرد و افراطی می شود، تماس های شوونیستان تاجک با ایرانی ها که گویا از یک هویت اند، سیاست های ایران را تغییر می دهند. یکی از دلایل آن، توجه بر تعداد متکلم زبان دری ست که بیش از محاسبه ی ایران بالای    جامعه ی اقلیت قومی هزاره، صورت می گیرد. 
 
تاجک زده گی در سیاست های ایرانی، کمابیش احزاب جهادی و بخشی از کمونیستان پیشین این اقلیت قومی را جلب کرده است. بنا بر این، ایران همیشه در دایره ی فارسیسم، مقولات قومی و فرهنگی افغانستان را تحلیل می کند. 
 
با خوشبختی بزرگی که رونما شد(درج هویت تمام اقوام در تذکره) فارسیسم در تنوع قومی ما استحاله می شود. در جدولی که آورده ام و مداخله ی آشکار ایرانی ها را ثابت می سازد، در واقع هرات را بر اساس متکلم زبان دری، سروی کرده اند. 
 
به استثنای ولسوالی شیندند هرات که پشتون های آن جا عمدتاً پشتوزبان می باشند، آن ولایت با اکثریت پشتون و ایماق دری زبان، رقم درشت قومی را دارا می باشد. پس از پشتون ها و ایماق ها، سادات، اعراب، ترکان، تاجکان و اخیراً هم هزاره گان در کنار اقوام خورد و کوچک دیگر در هرات، زنده گی می کنند. 
 
با تجربه ی زنده گی در هرات، تحت تاثیر زبان رایج(دری) چنانی که معمول بوده، تصور می شود که همه تاجک اند، اما با تماس نزدیک با مردم، درمی یابیم که اکثریت تاجک در هرات، یک توهم فارسیستی ست. 
 
به تصویری که ضم این مقاله کرده ام، خوب دقت کنید! بر این اساس ارزش تصیمی آشکارتر می شود که اخیراً اداره ی ملی احصائیه ی افغانستان، روی دست گرفته است. با آشکار شدن هرچه بیشتر هویت های قومی، سیاست های مغرضانه ی بیگانه گان، تغییر می کنند. وقتی خواسته های برحق اقوام افغانستان، محرز تر شوند، از سیاستگذاری هایی کاسته می شود که شبیه ایران، در دایره ی فارسیسم، لحاظ می کنند. با آن چه رسمی شد، ایرانی ها بیشتر مجاب خواهند شد که افغانستان شبیه کشور های همجوارش، جای خوبی برای سرمایه گذاری های فارسیستی نیست. چنین رویکردی اگر به ما زیان می رساند، عوارض آن می تواند به داخل ایران نیز برسند و سبب تحریک اقوامی شوند که با اکثریت غیر فارس، می بینند سرمایه های ملی آنان که به خارج صادر می شوند، روی روابط درازمدت شان، تاثیرات ناگوار می گذارند تا در شرایطی که اولویت های کلان تجاری، مرزی و اقتصادی داریم، نتوانیم شبیه بعضی کشور های موفق، از تسهیلاتی استفاده کنیم که آن ها با غیر سیاسی ساختن مرز های خود، زنده گی آرامی را برای همه، فراهم آورده اند.  
شرح تصویر:
احصائیه ی ایرانی از ترکیب قومی ولایت هرات.