٦ جدی، اشتباهی که باز هم تکرار شد!


نویسنده: ذاکر جلالی
zjalaly@gmail.com
هنگام جنگ دوم جهانی، جهان چند قطبی به چند نیروی متخاصم، کشورهای محور و متحدین تقسیم گردیده بود. پس از جنگ ویرانکن شش ساله، نیروهای محور بشکست مواجه شدند. چون جنگ دوم جهانی در اروپا بوقوع پیوست، کشورهای متحدین در اروپا با وجود اینکه پیروز بودند با خسارات زیادی مواجه شدند. ایالات متحدۀ امریکا و اتحاد جماهیر سوسیالست شوروی دو کشوری نیرومندی بودند که پس از جنگ دوم جهانی بمثابۀ دو قدرت مطرح عرض اندام نمودند. اینگونه جهانِ دارای قدرتهای مختلف به دو قطب متضادِ، شوروی سوسیالست و امریکای کاپتالست تقسیم شد.
پس از جنگ دوم جهانی در سال ١٩٤٥م جنگ سرد میان اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحدۀ امریکا آغاز گردید. اتحاد شوروی سیاست گسترش کمونیسم را در پیش گرفت، در مقابل، ایالات متحده سیاست محاصرۀ شوروی را روی دست گرفت. امریکا میکوشید از گسترش کمونیسم بسوی اروپای شرقی، شرق میانه و جنوب شرق آسیا جلوگیری نماید. زیرا کشورهای اروپای شرقی قبلاً تحت تسلط شوروی بودند، در کشورهای شرق میانه نیز کشورهای کمونیست مانند عراق و سوریه وجود داشت و در جنوب شرق آسیا نیز جنبشهای کمونیستی آغاز به بغاوت نموده بودند، مخصوصاً در ویتنام، کمبودیا و اندونیزیا.
تا اوخر دهۀ هفتاد اتحاد شوروی در برابر امریکا دست بالا داشت. ولی اتحاد شوروی بتاریخ (٦\جدى\١٣٥٨خورشيدى برابر با ٢٧\دسامبر\١٩٧٩م) برخلاف تمامی قوانین بین المللی به افغانستان یورش برد. هرچند، حمله بر افغانستان از ستراتیژی دراز مدّت اتحاد شوروی پنداشته میشد ولی یکی از عللی که میتوان یاد کرد اینست که شورویها از طرف شاخۀ پرچم حزب خلق افغانستان به حمله بر افغانستان تشویق میشدند زیرا اکثریت رهبران پرچمی توسط رفقای خلقی شان حتی از سفارتها نیز سبکدوش گردیده بودند و تقریباً به حاشیه رانده شده بودند.
علل دیگر تهاجم شوروی بر افغانستان که توسط عده یی از مؤرخین و تحلیلگران نگاشته شده اند اینست که، شورویها خواب اشغال جنوب آسیا را در مخیلۀ شان می پرورانیدند و این یک علت عام است که همیشه گفته شده است. از طرف دیگر شورویها میتوانستند با اشغال افغانستان از انتقال افکار انقلابی ایران –که انقلاب امام خمینی تازه به وقوع پیوسته بود- به کشورهای آسیای میانه جلوگیری نماید و از جانب دیگر در اواخر سال ١٩٧٩م مجاهدین تا نزدیکیهای شهر کابل رسیده بودند. یعنی سقوط حکومت حفیظ الله امین توسط اسلامگراها در آیندۀ نزدیک پیشبینی میشد؛ پس شوروی میخواست از طریق اشغال افغانستان از شکست زود هنگام حکومت امین جلوگیری نماید. به هرصورت این گونه تحلیلها و تبصره ها ادامه دارند اینکه هدف عمدۀ اتحاد شوروی از اشغال افغانستان چه بود تا ایندم معما است.
اشغال افغانستان توسط شوروی تقریباً به تمام جهان خبری نا خوشایندی بود. جیمی کارتر، رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا در واکنش به اشغال افغانستان گفت که امریکا گسترش شوروی بسوی جنوب آسیا را تحمل نخواهد کرد. از واکنش امریکا به سادگی بر میاید که افغانستان را از دست داده می پنداشت. از واکنش امریکا میتوان نظر بقیۀ کشورها را نیز درک کرد چون امریکا یگانه ابرقدرت و رقیب شوروی بود. بناء به اصطلاح چشم امید تمامی کشورهای ضد شوروی بسوی امریکا بود.
با اشغال افغانستان، مجاهدین با سلاحهای دست داشتۀ شان ولی با ایمان راسخ به الله (جل جلاله) و دفاع از افغانستان و نوامیس ملی در برابر مدرنترین تکنولوژی شوروی ایستادگی نمودند. حتی امریکا پیش بینی نمیتوانست که روزی فراخواهد رسید که شورویها افغانستان را ترک گویند.
اولین کشوری که به کمک مجاهدین شتافت پاکستان بود. زیرا خطر گسترش کمونیسم بیشتر از هر کشوری دیگری پاکستان را تهدید مینمود. و از جانب دیگر پاکستان در تعاملات بین المللی دوست ستراتیژیک امریکا بود. دخول پاکستان در پکتهای سیتو و سنتو مبیّن دوستی ستراتیژیک پاکستان و امریکا است. پس از پاکستان، کشورهای خلیج و سرانجام امریکا و بقیۀ کشورها حاضر به همکاری مالی و تسلیحاتی با مجاهدین شدند. عده یی، مخصوصاً کمونیستها استدلال مینمایند که ایشان توسط شوروی حمایت میشدند و مجاهدین توسط امریکا پس میان شان فرقی وجود ندارد! در حالیکه کمک امریکا با مجاهدین و همکاری روسها با کمونیستها با هم فرق دارند. روسها عملاً افغانستان را اشغال نموده بودند و کمونیستها دست پروردگان فکری روسها بودند. ولی مجاهدین با وجود اختلافات زیادی دینی و فکری، فقط منافع محدودِ مشترک سیاسی که همانا شکست شوروی بود، از امریکا کمک دریافت می نمودند. نیروهای شوروی ده سال مصروف جنگ فرسایشی علیه ملت مسلمان افغانستان بودند. جنگی که بیش از یک و نیم ملیون انسان را بکام مرگ کشانید و کشور را دهه ها و حتی صدها سال از سیر طبیعی پیشرفت و ترقی به عقب افگند. شوروی فقط در جهان شکست خوردو رؤیاهای هژمونیک اش را برای ابد فراموش کرد ولی افغانها از حق زندگی در وطن شان برای سالها محروم شدند. جنگ شوروی جنگهای مخربترو تباهکن تری را در عقب داشت. جنگهای که نه تنها خسارات مالی با خود داشت بلکه شیرازۀ وحدت ملی و تمامیت عرضی و ... را به تهدید مواجه ساخت. شش جدی، بمثابۀ روز سیاهی ثبت تاریخ کشورما شده است که تا نسلهای بعدی افغانها از آن درس آزادی و حماسه آفرینی گیرند که چگونه آباء و اجداد شان از دین، وطن و نوامیس ملی شان با جان و خون شان حراست نمودند. شش جدی روزیست که برای ملتهای آزادی دوست، درس آزادی میدهد هرچند برای ما افغانها روزیست که درد و رنج و مصیبتهای ما را دوباره زنده میسازد. شش جدی برای ابر قدرتها نیز تهی از اهمیت نیست. این روز میرساند که ابرقدرتها نباید در برابر تکنولوژی شان عزم و ارادۀ آهینین یک ملت آزادی خواه را نادیده گیرند. ولی از قراین چنین بر می آید که چشم ابرقدرتها را سلاحهای مدرن کور ساخته است. شش جدی اشتباهی است که باز هم فقط دو دهه بعد تکرار میشود. توسط کسی تجربه میشود که خود شاهد شکست رقیبش بود. کشوری که طبیعیت آزادیخواهانۀ و اشغال ناپذیر افغانها را بهتر میدانست. درست گفته اند که "تاریخ تکرار میشود".
اینک ایالات متحدۀ امریکا نیز به عین مصاف شتافت که اتحاد جماهیر شوروی پیشین دو دهه قبل در آن به شکست فضیحت باری مواجه گردید. امریکا در ماه اکتوبر سال ٢٠٠١م به افغانستان تجاوز نمود. ابرقدرتها هنگام ارتکاب همچو جنایات نمیتوانند آینده را نگاه نمایند، طوریکه قبلاً یادواری نمودیم هنگام تجاوز چشم هایشان کور میشوند و جز آیندۀ ایدیالیستیک شان چیزی دیگر را نمی بینند. چون جنرالهای نظامی روسیه از افغانستان درس عبرت گرفته اند و در این اوخر نخست وزیر روسیه، ولادیمیر پوتین گفت که روسیه باز "غلطی" گذشته اش را تکرار نمیکند. هنگام تجاوز امریکا نیز فقط جنرالهای نظامی روسیه به امریکاییها هوشدار میدادند که نباید افغانستان را دست کم تلقی نمایند. مگر درست پس از یک دهه امریکاییها نیز به نحوی از انحاء به شکست شان در افغانستان اعتراف میکنند. نمایندۀ ویژۀ اوباما در امور پاکستان و افغانستان، ریچارد هالبروک در واپسین رمق حیاتش خواستار پایان جنگ افغانستان شد. معاون اوباما جو بایدن گفت که امریکا تا اخر سال ٢٠١٤م بطور مکمل افغانستان را ترک خواهد گفت. خروج امریکا از افغانستان امروزه تا حد کافی معلوم است. اینکه پس از خروج امریکا چه واقع میشود،